یک جایی در زندگی میرسی که نه دیگه با رفیق حال میکنی
نه با کتاب و خرید های پشت سر هم
نه با تفریح و کوه و باشگاه و شام ِ بیرون و مهمونی
نه با سرعت زیاد ماشین و اون دختره ی لوس ...
نه حتی با کار و پول در آوردن !
...
همون موقع که دیگه حوصله شلوغی رو نداری !
و دوست داری توی موبایلت فقط شماره یک نفر باشه !
همون موقع که یه نفر باید پیدا بشه، خط بکشه روی همه ی اون شلوغی های زندگیت
و بشه دنیا و آخرتت
بشه زنت ... !
تا وقتی ازش سوال های تکراری میپرسیدم ، جواب های کلیشه ای میداد
اما تا نظرش رو در مورد سریال ‹ فاصله ها › جویا شدم، کامل شناختمش .
قربان قدیم ها که پسر ها از 13-14 سالگی وارد کار پدرشان میشدند و 20 سالگی مرد زندگی و دخترها هم 16 سالگی راهی خانه بخت ...
پ ن : برگرفته از این وبلاگ
از من میشنوید توی جلسه خواستگاری ، به هیچ وجه خیار نخورید ...
چون در سکوت اونجا بلند ترین صداییه که به گوش میرسه
و ممکنه به این نتیجه برسی که درسته قورتش بدی !!
یک حرف را به چند صورت میتوان انتقال داد :
زبان
رفتار
سکوت
....
اما خیلی ها عاشق "با چشم حرف زدن" ها هستند !!
اگر دوران جوانیت ، رفیق بازی ، جوانی ، اذیت و لوس بازی نکردی ،
زن نگیر
چون زنت ، تاب شوخی های پسرانه تو را ندارد !
قبل از اینکه ببینی چه همسری میخوای
اول خودت رو بشناس ، بعد برای اون کسی که شناختی دنبال همسر بگرد
به نام خدای عشق