یک دیالوگ

عُمره :به تعداد موهای دخترمان چشم به راهت بودم. تو شمشیر می زدی و من شانه می زدم به موهای دخترمان ،تو از کعبه دفاع می کردی من آن را قصه می کردم و در گوش دخترمان می خواندم !


مختار : من در مقابل دشمن ایستادم تو در مقابل دلت ، پس جهاد تو سخت تر بوده و سهمت هم بیشتر . . .

نظرات 4 + ارسال نظر
R8 چهارشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 03:56 ب.ظ http://theway.blogsky.com/

اینا همه دیالوگه
همین الانش هم عرب ها زیاد اهل دلبری با همسرشون نیستن جدی میگم

شما رو لینک کردم اگه دوست داشتین ما رو هم لینک کنید

طعم باران یکشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 03:25 ب.ظ http://yas46.parsiblog.com/

اینا همش مختص مردان خیلی با خداست!
مرد با خدا و مومن باشه چنین حرفایی هم میزنه

ساقی ب پنج‌شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 06:33 ب.ظ

کل این داستانها به قول معروف زیاد کردن قطام ماجراست ! در فرهنگ عرب ان زمان زن هیچ جایگاهی نداشته ....

امیر دوشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:53 ب.ظ

سلام
مرسی، خیلی قشنگه !!!!
پیشنهاد می کنم دیالوگ وهب نصرانی با نوعروسش رو هم بذارید. محشره !!!
موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد